آقا اجازه هست خانمتون رو نگاه کنم؟؟؟
جوان خیلی آرام و متین به مرد نزدیک شد و با لحنی موأدبانه گفت:
ببخشید آقا! من میتونم یه کم به خانوم شما نگاه کنم و لذت ببرم؟
مرد که اصلا توقع چنین حرفی را نداشت و حسابی جا خورده بود، مثل آتشفشان از جا در رفت و میان بازار و جمعیت، یقه جوان را گرفت و عصبانی، طوری که رگ گردنش بیرون زده بود، او را به دیوار کوفت و فریاد زد:
مرتیکه عوضی، مگه خودت ناموس نداری… غلط می کنی تو و هفت جد آبادت، خجالت نمیکشی!؟؟ جوان امّا، خیلی آرام، بدون اینکه از رفتار و فحشهای مرد عصبی شود و عکسالعملی نشان دهد، همانطور مؤدبانه و متین ادامه داد: خیلی عذر میخوام فکر نمیکردم این همه عصبی و غیرتی بشین، دیدم همه بازار دارن بدون اجازه نگاه میکنن و لذت میبرن، من گفتم حداقل از شما اجازه بگیرم که نامردی نکرده باشم … حالا هم یقمو ول کنین، از خیرش گذشتم. مرد خشکش زد … همانطور که یقه جوان را گرفته بود، آب دهانش را قورت داد و زیر چشمی زنش را برانداز کرد!!!!
سلام.
وبلاگ بسیار زیبایی دارید.
به وبلاگ ما هم سر بزیند.
اگر مایل به تبادل لینک بودید به ما اطلاع دهید.
این مطلبو قبلا خونده بودم اما قشنگه اجازه دارم در وبلاگم از مطالبتون یای حداقل از این مطلب استفاده کنم؟
پاسخ:
سلام
کّپی برداری و انتشار مطالب این وبلاگ بلا مانع است
یا حق
سیدجان وبلاگ خیلی خوبی داری ولی
از شما بعیده این روش امر به معروف و نهی از منکر….