اقسام غیبت
از نمونه هاى غیبت آن است که درباره برادرت چیزى بگویى که خدا نسبت به او پرده پوشى کرده است.
إنَّ مِن الغِیبَهِ أن تقولَ فی أخیکَ ما سَتَرَهُ اللّهُ علَیهِ.
معانی الأخبار: ۱۸۴/ ۱.
توضیح:
شهید ثانى، رضوان اللّه علیه، در بیان اقسام غیبت مىگوید: چون دانستى که مراد از غیبت این است که درباره برادرت چیزى بگویى که اگر به گوش او برسد، یا به خودش بگویى، یا به او گوشزد کنى ناراحت مىشود، اینک بدان که این غیبت شامل ذکر عیب و نقص جسمى، خانوادگى، اخلاقى، رفتارى، گفتارى، دینى و دنیایى او و حتّى معایب لباس و خانهاش مىشود.
امام صادق علیه السلام در مصباح الشریعه به این موارد اشاره کرده فرموده است: با گفتن عیب جسمى و رفتارى و معاملاتى و مذهبى و بی سوادى و امثال اینها، غیبت صورت مىپذیرد. ذکر معایب جسمى، مانند این که بگویى: فلانى چشمانش عیبناک است، لوچ است، یک چشم است، کچل است، قد کوتاه است، قد دراز است، سیاه است، زرد است و خصوصیات دیگرى از این قبیل که از شنیدن آنها ناراحت مىشود. ذکر معایب نژادى و خانوادگى، مانند این که بگویى: پدرش فاسق یا پلید یا خسیس یا پینه دوز یا بافنده است، و هر چیز دیگرى از این دست که خوشش نیاید. ذکر معایب اخلاقى مانند این که بگویى: بد اخلاق است، بخیل است، متکبّر است، ریاکار است، بد خشم است، ترسوست، بُزدل است و امثال اینها. معایب رفتارى که به مسائل دینى مربوط مىشود، مثل این که بگویى: دزد است، دروغگوست، شراب خوار است، خیانتکار است، ستمگر و حق کش است، به نماز اهمیتى نمىدهد، رکوع و سجده را خوب بلد نیست، از نجاست پرهیز نمىکند، به پدر و مادرش نیکى نمىکند، از غیبت و آبرو ریزى خوددارى نمىورزد. معایب رفتارى مربوط به مسائل دنیوى مانند این که بگویى: بى ادب است، مردم را تحقیر مىکند، براى هیچکس بر خود حقّى قائل نیست، پُر حرف است، پُر خور است، پُر خواب است، جاى نشستنش را در مجالس بلد نیست و امثال اینها. و اما عیب گویى از لباس او عبارت از این است که مثلًا بگویى: آستینهایش گشاد است، دراز دامن است، لباسهایش کثیف و چرکین است و جز اینها.
بدان که غیبت کردن به زبان منحصر نمىشود بلکه غیبت زبانى از این رو حرام شده که سبب فهماندن عیب و نقص برادرت به دیگران و معرفى کردن او به صفاتى است که خوشش نمىآید. بنا بر این، گوشه و کنایه زدن نیز مانند آشکارا گفتن است و با عمل این کار را کردن، مانند گفتن و اشاره و ایما و چشم و ابرو جنباندن و کنایه زدن و حرکات دست است و خلاصه هر عمل و حرکتى که رساننده مقصود باشد، داخل در غیبت مىباشد و با غیبت زبانى فرقى نمىکند. از عایشه روایت شده است که گفت: زنى بر ما وارد شد. چون رفت، من با دستم اشارهاى کردم که یعنى قد کوتاه است. پیامبر خدا صلى الله علیه و آله فرمود: «غیبتش کردى». تقلید و اداى رفتار دیگران را در آوردن، مانند این که در راه رفتن اداى افراد لنگ را درآورى، این نیز غیبت و بلکه بدتر از غیبت است؛ زیرا این عمل به مراتب گویاتر از گفتار زبانى طرف را معرفى و مقصودت را مىرساند. با کتاب و نوشته نیز غیبت تحقق مىیابد؛ زیرا همچنان که گفتهاند، کتاب و نوشته، یکى از دو زبان است. غیبتِ کتابى این است که نویسنده در کتاب خود از شخص معینى نام ببرد و از سخنان او عیب و ایراد بگیرد مگر این که در سخنان او عذرهایى باشد که لازم آورد نام او برده شود، مانند مسائل مربوط به اجتهاد که براى رسیدن به فتوا و اقامه دلیل بر مطلوب، لازم است سست و بى پایه بودنِ سخنان دیگرى بیان شود و امثال اینها. اما در این باره نیز باید به همان اندازهاى که نیاز برطرف شود بسنده کرد. البته اگر شخصى در کتاب خود بگوید: عدّهاى چنین گفتهاند و شخص معینى را نام نبرد، این غیبت نیست. اما اگر شخصى بگوید: فردى که امروز از کنار ما گذشت یا فردى که امروز او را دیدیم چنین و چنان است و مخاطب بفهمد که آن شخص کیست این کار غیبت است؛ زیرا آنچه منع شده است، صِرف فهماندن و معرفى کردن است و فرقى نمىکند که از چه راهى صورت گیرد. اما اگر از این نحوه بیان ما، شخص معیّنى فهمیده نشود، اشکالى ندارد. پیامبر خدا صلى الله علیه و آله هرگاه رفتار ناخوشایندى از کسى مىدید، مىفرمود: چه شده است که عدّهاى چنین و چنان مىکنند؟ و شخص معینى را نام نمىبرد.
یکى از زشتترین و پلیدترین انواع غیبت، آن است که افراد متّصف به فهم و دانش اما ریاکار غیبت کنند؛ زیرا این اشخاص در زیر نقاب پاکدامنى و پرهیزگارى، مقصود خود را مىفهمانند تا هم دامن خود را از غیبت پاک نشان دهند و هم مقصودشان را برسانند. این نادانان نمىدانند که با این عمل خود، همزمان دو کار زشت انجام دادهاند: ریا و غیبت. براى مثال، در حضور چنین شخصى از کسى سخن به میان مىآید و او مىگوید: خدا را شکر که ما را به ریاست طلبى یا دنیا دوستى یافلان خصوصیت مبتلا نکرد. یا مىگوید: پناه به خدا از بىشرمى و بىتوفیقى. یا مىگوید: خدا ما را از فلان چیز حفظ کند. حتى مجرد حمد و شکر گفتن خدا براى چیزى، اگر از آن فهمیده شود که شخصى که صحبتِ او در میان بوده است، صفتى مخالف آن چیز را دارد، این خود غیبت است که شخص با عبارت دعا و در لباس اهل صلاح و پاکى کرده و قصدى جز این ندارد که در قالب نوعى گفتار، عیب او را بگوید؛ گفتارى که، هم غیبت در آن هست هم ریا و هم ادّعاى دور بودن از رذایل؛ که این ادعا خود، نقطه افتادن در ورطه رذایل و بلکه در زشتترین آنهاست.
یکى دیگر از موارد غیبت این است که گاهى اوقات فرد از کسى که مىخواهد غیبتش کند در ابتدا تعریف و تمجید مىنماید، مثلًا مىگوید: خوش به حال فلانى. در عبادات کوتاهى نمىکند، اما گاه دستخوش سستى در عبادت مىشود و مثل همه ما کم صبر و حوصله مىشود. این غیبت کننده خودش را نکوهش مىکند، اما مقصودش این است که، هم دیگرى را نکوهش کند و هم به تقلید از پارسایان، که خودشان را نکوهش مىکنند، خویشتن را بستاید. چنین کسى هم غیبتگر است هم ریاکار و هم خود ستا و بنا بر این همزمان، سه گناه و زشت کارى را در خود فراهم آورده است، ولى از روى نادانى گمان مىکند که از افراد پاکدامن و مبرّا از غیبت است. آرى، شیطان این چنین افراد نادان را به بازى مىگیرد؛ افرادى را که خود را به علم یا عمل مشغول داشتهاند، اما راه را به درستى نمىشناسند. شیطان این افراد را تعقیب مىکند و با مکر و دسیسههاى خود اعمال [عبادى] آنها را بر باد فنا مىدهد و به آنان مىخندد.
یکى دیگر از انواع غیبت این است که شخصى از کسى عیب گویى کند و بعضى حضّار به او توجه نکنند و او براى جلب توجه آنها و این که به سخنان او گوش کنند، مىگوید: سبحان اللّه، عجیب است! خداوند سبحان را یاد مىکند و نام او را ابزارى براى تحقّق بخشیدن نیّت باطل و پلید خود مىکند. و از روى جهل و غفلت بر خدا منّت مىنهد که ذکر او گفته است.
نیز از جمله غیبت است این که بگوید: از فلانى چنین خطایى سر زد و به فلان بلا مبتلا شد. یا بگوید: از رفیق یا دوست ما، فلان کار نادرست سر زد. خدا ما و او را ببخشد. او اظهار دعا و همدردى و دوستى و رفاقت مىکند، اما خدا از نیّت پلید و باطن نادرست او آگاه است. این نادان نمىداند که خود را در معرض خشم الهى قرار داده است که به مراتب بزرگتر از خشمى است که خداوند بر افراد بىاطلاع و نادانى که آشکارا غیبت مىکنند، مىگیرد.
یکى از اقسام غیبتِ ناپیدا گوش دادن به غیبت است، با اظهار تعجّب و شگفتى. و هدفش از اظهار تعجّب این است که شخص غیبت کننده را به نشاط آورد تا بیشتر غیبت کند.
گویى با این روش از دهان او غیبت مىکشد. مثلًا مىگوید: از حرفهایى که زدى تعجّب مىکنم. تا به حال خبر نداشتم. نمىدانستم فلانى چنین آدمى است. او با این کار مىخواهد سخنان غیبت کننده را تصدیق کند و با چرب زبانى کارى کند که بیشتر غیبت کند. در حالى که تصدیقِ غیبت، خود غیبت است، حتى گوش کردن به غیبت و بلکه سکوت کردن هنگام شنیدنِ غیبت نیز غیبت است …
منبع: بحار الأنوار: ۷۵/ ۲۲۳ ۲۲۵.