حقیقت آزادی زنان در غرب
آزادی از مفاهیم پیچیده و پرکاربردی است که تعریف و حدومرز مشخص و جامعی برای آن تعیین نشده است و درواقع و بهطورکلی به معنی فرار از واقعیتهای موجود، هستها و بایدها به کار میرود.
ازاینرو هرکسی میتواند از آزادی برداشت و منظور به خصوصی داشته باشد.
در غرب بعد از لغو قانون بردهداری، سرمایهداران و مالکان بزرگ که نیروی کار مجانی خود را از دست داده بودند به فکر افتادند و با به راه انداختن شعار آزادی زن توانستند زنها را از داخل خانوادهها به درون کارخانهها و مزارع بزرگ بکشند و به نیروی کار ارزان و بی توقع و کم دردسر برسند.[۱] از طرفی دیگر در پی انقلاب جنسی دههٔ ۱۹۶۰، فمینیستها به این توافق رسیدند که زنان باید در ایجاد روابط جنسی خود با هر کس که میخواهند و هر زمان که دوست دارند کاملاً آزاد باشند تا در این زمینه با مردان برابر باشند.[۲] اما نتیجهاش این شد که در غرب زن آزاد شد تا بیشــــتر خودنِــــمایی کند و بیشـتر عرصه را برای بهرهبرداریهای نامشروع مرد آماده نماید و این درواقع آزادی مردان هرزه در لذتجویی از زنان است.
[۱]. برگرفتهشده از بیانات در دیدار جمعی از زنان، ۲۵ آذر ۱۳۷۱.
[۲]. برگرفته شده از: ماری کاسیان، خطای فمینیسم؛ تأثیر افراطی فمینیسم بر کلیسا و فرهنگ، ترجمهٔ بابک تیموریان.