Take a fresh look at your lifestyle.

مجازات دنیوی حیوان آزاری

0 2,802

%d9%85%d8%ac%d8%a7%d8%b2%d8%a7%d8%aa-%d8%af%d9%86%db%8c%d9%88%db%8c-%d8%ad%db%8c%d9%88%d8%a7%d9%86-%d8%a2%d8%b2%d8%a7%d8%b1%db%8cمادر من از همان دوران کودکى که به یاد دارم ، به شدت به حیوانات اهلى علاقه مند بود و به همین دلیل نیز پدرم را (که اوایل با وجود حیوانات در خانه مخالف بود) کم کم راضى کرد که چند قنارى و مرغ عشق ، یکى دو جوجه ، و یک گربه خیلى ملوس و قشنگ را در خانه نگه دارد.
همان طور که گفتم ، پدر اوایل به شدت مخالف بود که در خانه حیوانى را نگه داریم ، اما از یک سو اصرار و دلایل مادر او را راضى کرد و از سوى دیگر «مى مى» یعنى همان بچه گربه ملوس که واقعا دوست داشتنى و زیبا بود. «مى مى» نه فقط زیبا بود، بلکه آن قدر باهوش هم بود که هر کسى با یک بار دیدنش سخت شیفته او مى شد و حتى غریبه ها، بارها پیشنهاد خرید این گربه را دادند اما این بار کسى که به شدت مخالف فروختن «مى مى» بود خود پدر بود، چرا که در حقیقت ، این گربه بازیگوش بیش از همه با خود پدر مأنوس بود. روزها چند دقیقه اى قبل از آمدن پدر به خانه روى دیوار به انتظار پدر مى نشست که گویى نزدیک شدن صاحب محبوبش را بو مى کشید که چند ثانیه قبل از پدیدار شدن پدر «مى مى» به سرعت روى دیوار مى دوید تا در وسط کوچه خود را در آغوش پدر بیندازد!
و اما در همان ایام ، ما که مستأجر یک خانه بودیم ، به دو دلیل حریف پسر صاحب خانه مان که جوان رشیدى بود، نمى شدیم . اول این که تورج – پسر صاحبخانه – ورزشکار بود و قوى هیکل و بسیار خشن که یقینا یک مشتش ‍ پدر را ناکار مى کرد! و دوم اینکه اگر پدر مى خواست کار را به دعوا و شکایت بکشاند، آن وقت مى بایست از آن خانه – که اجاره اش کم بود – برویم . به همین خاطر اغلب اوقات پدر مقابل زورگویى هاى تورج سکوت مى کرد. از جمله آن روز که تورج پس از بیرون رفتن پدر از خانه ، فقط براى شوخى و خنده ! لگدى محکم به دست و پاى گربه کوبید که در نتیجه گربه تا حدود یک ماه که دستش شکسته بود، به سختى مى توانست راه برود. شب که پدر به خانه برگشت و بر خلاف چند سال قبل گربه را در انتظار خود ندید، با اضطراب وارد خانه شد و چون ماجرا را از زبان مادر شنید در حالى که به سختى مى گریست گربه را بغل کرد و به سراغ صاحبخانه رفت و در حضور پدر و مادر تورج رو به پسرشان کرد و گفت : تو یک حیوان پست فطرتى حیف که من زورم به تو نمى رسد اما از خدا مى خواهم که یک نفر قوى تر از خودت ، همین بلا را که سر این حیوان زبان بسته آوردى ، سر خودت بیاره !
تورج خندید و با تمسخر گفت : به دعاى گربه سیاه باران نمى آید. پدر که دیگر تحمل دیدن او را نداشت ، همان شب به پدر تورج گفت که فردا شب خانه اش را ترک مى کند.
فردا صبح که ما مشغول جمع کردن لوازم بودیم ، تورج خنده کنان سوار موتورش شد و از خانه خارج شد. چند ساعت بعد که کامیون جلوى در خانه حاضر بود تا بار ما را ببرد ناگهان در پى یک تلفن ، پدر و مادر تورج گریه کنان از خانه خارج شدند و پدر که هنوز در قبال آنها احساس مسؤ ولیت مى کرد آن پیرمرد و پیرزن را همراهى کرد و… چند ساعت بعد پدر همراه پدر و مادر تورج و خود تورج که پایش تا بالاى زانو در گچ بود به خانه برگشت ، وقتى پدر بالا مى آمد، در حالى که به سختى متحیر بود تعریف کرد.
تورج صبح با موتور زده به یک ماشین و سرنشینان ماشین هم چهارتایى افتادند به جانش و آن قدر زدنش که یک پایش به سختى شکسته و گچ گرفتند!
فرداى آن روز تورج و خانواده اش به هر زبانى بود مانع از رفتن ما شدند، چرا که تورج مى گفت : این تقاصى بود که خدا در قبال بلایى که به سر گربه اى آوردم بر من نازل کرد، حالا اگر خود شما از این خانه بروید و مرا نفرین کنید چه بلایى به سرم مى آید؟!
شاید باور نکنید اما پاى تورج درست فرداى روزى از داخل گچ خارج شد که گربه هم توانست سر پا راه برود!

مجله راه زندگى ، شماره ۶۲، ص ۳۵.

۰ ۰ رای ها
امتیازدهی به این نوشته

لطفا مطالب این وبسایت را با ذکر منبع و لینک مطلب منتشر کنید!

لینک کوتاه مطلب : https://nidamat.com/?p=3908

مطالب مرتبط
حمایت مالی از گناه شناسی

وَ جاهِدُوا بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ؛ وجهاد کنید در راه خدا با اموال و جانهایتان (توبه 41)

عزیزانی که تمایل دارند در اجر اخروی تعالی اخلاقیات در جامعه، نشر و تبلیغ احادیث و معارف اهل بیت علیهم السلام و انجام فریضه امر به معروف و نهی از منکر، شریک باشند تقاضا میشود که ما را در پرداخت هزینه های جاری سایت گناه شناسی از قبیل هاست، پشتیبانی فنی ، تالیف و تولید پستها و… یاری فرمایند.

اشتراک ایمیلی در نظرات این پست
اطلاع از
جهت اطلاع از پاسخ دیدگاه، ایمیل شما منتشر نخواهد شد.
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
0
دوست داریم نظرتونو بدونیم، لطفا نظر بدهید.x