Take a fresh look at your lifestyle.
آرشیو دسته:

تعرب بعد الهجرة (بازگشت به جاهلیت و کفر)

در این دسته درباره گناه کبیره تعرب بعد الهجرة یا تعرب بعد از هجرت و بازگشت به کفر بعد از اسلام و پیرامون آن بحث می‌کنیم.
مقصود از تعرب
تعرب در لغت يعني خود را شبيه اعراب كردن[1] و اعرابی گری است. اعرابی به افرادی اطلاق می‌گردد که چادرنشین یا صحرانشین بوده؛ در مقابل شهرنشین و یکجانشین؛ و درواقع در مکانی زندگی می‌کنند که خبری از حکومت و قضاوت و آموزش معارف دین وجود ندارد. ادامه توضیحات دسته

پس‌ازآن‌که همه جزیره العرب به اسلام پیوست، اصطلاح مدنیت برگرفته از مدینه که مرکز اجتماع، تمدن و اداره اسلام شد، در مقابل اصطلاح تعرب استعمال می‌شد و شاخص این هویت، هجرت بود. آن‌ها که از مکه یا مکان‌های دیگر قبل از سقوط پایگاه شرک به مدینه هجرت کرده بودند، مؤمن مهاجر بودند و کسانی که پس‌ازآن هجرت کردند، مهاجر شناخته نمی‌شدند، بلکه از ثواب جهاد و نیت دینی بهره می‌بردند. لبه همین دلیل است که از حضرت رسول صلی‌الله علیه و آله نقل شده است که ف فرمود: لا هِجْرَةَ بَعْدَ الفَتْحِ. پس از فتح مکه، هر سفری به‌سوی مدینه هجرت به‌حساب نمی‌آید.[2]
مقصود از اصطلاح تعرب پس از هجرت
در اصطلاح روايات اسلامي يعني پس از هجرت پيامبر اسلام ـ صلی‌الله عليه و آله و سلم ـ از مكه به مدينه در سال 13 بعثت، بر هيچ فرد مسلماني جايز نيست كه با داشتن امكان هجرت، باز در مكه يا شهرها و كشورهاي كفر سكونت كند و به كسي كه از دار كفر به دار اسلام مهاجرت نكند می‌گویند تعرب كرده است.[3]

بنابراین تعرب در معنای اولیه خود به مفهوم هجرت از شهر به بادیه و سکونت در آنجاست. بادیه جایی است که در آن خبر از معارف دین نیست و مردم آنجا نه اطلاع کافی از دین دارند و نه عزمی در آن‌ها وجود دارد که بر طبق احکام دین عمل کنند. البته اکنون این خصوصیت را می‌توان در بسیاری از مناطق دنیا مانند شهرهای اروپایی یا چین نیز مشاهده کرد. علت این حکم آن است که فرد تحت تأثیر فرهنگ محل زندگی خود قرار گرفته و با این مهاجرت درواقع خود را در معرض بی‌دینی قرار داده است.

لذا در یک نگاه کلی و اصولی می‌توان گفت: تعرّب به معناى عملى است که انسان را در معرض دور شدن از دین قرار می‌دهد و این عمل گاه به‌صورت ترک التزام به دین پس از شناخت آن و گاه به‌صورت ترک تحصیل معرفت به دین است بدون آن‌که فرد تارک به بلاد کفر مهاجرت کرده باشد و گاهى به‌صورت هر دو ترک بروز می‌کند.

لذا در روایتی از امام رضا علیه‌السلام علت حرمت تعرب پس از هجرت نقصان در دین و ترک یاری پیامبران و حجت‌های خداوند ذکر شده است.[4]

ازاین‌رو ملاک قطعى آن است که شخص مبادرت به عملى کند که به دورى او از دین منتهى شود یا او را در معرض دور شدن از دین قرار دهد البته طبعاً هر عزیمتى به بلاد کفر، تعرّب پس از هجرت و هر ماندنى در دار الاسلام عدم تعرّب نمی‌باشد.
تعرب بعد از هجرت از گناهان کبیره
در روايات اسلامي كه اهل‌بیت عصمت و طهارت گناهان كبيره را می‌شمارند، تعرب را نيز يكي از گناهان كبيره دانسته‌اند و در اين رابطه بيش از 32 روايت از ائمه اطهار ـ در کتاب‌های روايي وارد شده است كه به يك نمونه اشاره می‌شود:

امام صادق علیه‌السلام فرموده‌اند: گناهان كبيره هفت چيز است:

قتل مؤمن از روي عمد (قتل از روي خطا و نيز كشتن كسي كه مستحق اين كار است مانند قصاص قاتل و … با گفتن كلمه عمد خارج می‌شوند.)
تهمت خلاف عفت زدن (زنان و مردان پاكيزه را متهم به زناکاری كردن از گناهان كبيره است.)
فرار از جنگ.
تعرب بعد از هجرت.
خوردن مال يتيم با ظلم.
خوردن ربا پس از روشن شدن، (يعني پس‌ازاین كه روشن شود، قرضي يا معامله‌ای ربوي است باز به آن تن دهد.)
هر چيزي كه خداوند به عمل كننده آن وعده آتش جهنم داده است.[5]

در کتاب فقه برای غرب نشینان از آیت‌الله سیستانی حفظه الله چنین استفتاء شده است:

مسئله 13 ـ معنای تعرّب پس از هجرت که از گناهان کبیره است، چیست؟

جواب: برخی فقها فرموده‌اند در این زمان معنای جمله آن است که انسان در سرزمینی اقامت کند که دین و ایمانش کاستی پذیرد؛ و منظور آن است که او سرزمین اسلامی را که می‌توانست معارف دینی و احکام شرعی را بیاموزد و واجبات تکالیف خود را انجام دهد و محرمات را ترک نماید رها و به کشوری برود که همه و یا بعضی آن‌ها را نتواند به جا آورد.

مسئله 18 ـ مسلمانی که از نقصان دین و ایمان فرزندانش بیمناک است اقامت در کشورهای غربی بر او حرام می‌شود؟

جواب: بلی، همانند بیم از نقصان دین و ایمان خود او.

[1]. ابن منظور، لسان العرب، بی‌جا، بی‌نا، بی‌تا، ج 1، ص 586.

[2]. صحيح مسلم؛ الصفحة أو الرقم: 1864

[3]. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، موسسه الوفاء، 1404 هـ. ق، ب 11، ج 55، ص 320.

[4]. وسائل الشیعه، ج ۱۵، ص ۱۰۰.

[5]. کلینی، محمد، کافی، تهران، دار الکتب الاسلامیه، چهارم، 1365، هـ. ش، باب کبائر، حدیث 3، ج 2، ص 277.