علم و عمل (دانستن، مقدمه انجام است)
عنوان مقاله: علم و عمل(دانستن، مقدمه انجام است)
محمد نوری
اشاره
انسان دردمندی که انبان بزرگ ابهامهای خود را گشوده و چشم انتظار دستورالعمل است، از این دستورالعملها چه بهرهای در نظر دارد؟ آیا جز این است که میخواهد پس از یافتن راه، حرکت کند و پس از گرفتن دستور، اجرا نماید؟ اگر این گونه نیست و قصد عمل وجود ندارد، آگاهی از این بیهوده است. کسی که آهنگ حرکت ندارد،چرا بیجهت، وقت و فکر و نشاط خود را صرف یافتن و آموختن نقشه مسیر کند؟ همان بهتر که در بیخبری بماند؛ زیرا دانستن، مقدمه انجام دادن است و عمل، نتیجه علم.
- دانستن برای عمل
امام امیرالمؤمنین فرمود:
(ثَمَرَه العِلمِ العَمَلُ بِهِ )؛۱
میوه دانش، به کار بستن آن است.
عالم ربانی، حضرت آیت الله بهجت در این باره میفرماید:
جماعتی هستند که وعظ و خطابه و سخنرانی را که مقدمه عملیّات مناسبه میباشند، با آنها معامله ذی المقدمه میکنند؛ ]آن را هدف نهایی میدانند، نه مقدمه هدف[ کانّه دستور این است که بگویند و بشنوند؛ برای اینکه بگویند و بشنوند، و این اشتباه است. تعلیم و تعلّم، برای عمل مناسب است و استقلال ندارند.۲
این هشدار اوّلیه، از آن رو است که گمان نشود «علم» به تنهایی کافی است. به دست آوردن علم و شناخت نقشه مسیر، آغاز راه است نه پایان راه، بنابر این هر کس باید تصمیم بگیرد «آنچه یاد میگیرد، انجام دهد» و بر این تصمیم، صادق و استوار باشد.
-
میدانی؛ عمل کن
کسی که بنا دارد با یافتن دستور عمل، برنامه زندگی خود را تنظیم کرده و پیش برود، در معرض این سؤال قرار میگیرد: آیا در مواردی که به وظیفه آگاهی داشتهای و «به یقین» میدانستی چه چیز تو را به سمت کمال پیش میبرد، عمل کردهای که اکنون در پی دستور جدید هستی؟ «گزارههای یقینی ما» برای آغاز حرکت کافی است و عمل به همین گزارهها، صداقت ما را در ادعایمان و تصمیممان روشن میکند. نقل شده است نقش انگشتر مبارک امام حسین علیه السلام این جمله بود:
عَلِمتَ فَاعمَل۳
دانستی؛ پس عمل کن.
امیرالمؤمنین علیه السلام میفرماید:
عَلَی العالِمِ أَن یَعمَلَ بِما عَلِمَ، ثُمَّ یَطلُبَ تَعلُّمَ ما لَم یَعلَم۴
بر عالم است آنچه را میداند به کار بندد، سپس به دنبال دانشی رود که نمیداند.
انّکُم إلَی العَمَلِ بِما عَلِمتُم أَحوَجُ مِنکُم إلی تَعَلُّمِ ما لَم تَکونوا تَعلَمون
شما به عمل کردن آنچه میدانید، نیازمندترید، تا آموختن آنچه نمیدانید.
باز، سخنی از حضرت آیت الله بهجت را از نظر میگذرانیم:
آقایانی که طالب مواعظ هستند، از ایشان سؤال میشود: آیا به مواعظی که تا به حال شنیدهاید، عمل کردهاید یا نه؟…. آیا اگر عمل به معلومات – اختیاراً – ننماید، شایسته است توقّع زیادتی معلومات؟۵
هر کس برای آینده تصمیم گرفته است آنچه یاد میگیرد، انجام دهد، به گذشته بازگردد که تاکنون چه یاد گرفته است و به همان عمل کند. هر کس اعتراف دارد که علم، مقدمه عمل و عمل، نتیجه علم است، انبوه مقدمات بینتیجهای را که فراهم آورده است، به نتیجه برساند.
راه خداوند است (یا مَن سَبیلُهُ واضِحٌ لِلمُنیبین)۶ نباید توقع داشته باشیم استادی خبیر، توصیه ویژهای برای ما صادر کند که هیچ پیامبر و امام و عالمی آن را بیان نفرموده و در هیچ کتاب و دفتری سابقه نداشته است.
-
فقط هر چه میدانی عمل کن؛ نمیدانی، عمل نکن
بزرگان علم و عمل توصیه کردهاند آدمیان برای حرکت خود، مسیری مطمئن و مستحکم انتخاب نمایند و همه عمل خود را بر مدار «علم و یقین» تنظیم کنند؛ یعنی تا هنگامی که از «صحت» و نیز «فایده یا ضرورت» کاری مطمئن نشدهاند، به آن اقدام ننمایند. اقدام به کار، بدون ایمان و اطمینان به آن، زبانههای تزلزل، تردید و دودلی را در وجود ما شعلهورتر میسازد؛ پس هر چه میدانیم «صحیح و مفید» است و فقط هر چه میدانیم «صحیح و مفید» است عمل کنیم.
امام صادق علیه السلام:
العامِلُ عَلی غَیرِ بَصیرَه کَالسّائِرِ عَلی غَیرِ الطَّریقِ، فَلایزیدُهُ سُرعَه السَّیرِ إلّا بُعداً ؛ ۷
کسی که بدون بینش عمل کند،همچون کسی است که در بیراهه رود، چنین کسی هر چه تند رود، از راه دورتر میافتد.
رسول اکرم صلی الله علیه و آله:
مَن عَمِلَ عَلی غَیرِ عِلمٍ، کانَ ما یُفسِدُ أکثَرَ مِمّا یُصلِح؛۸
کسی که بدون علم، عمل کند، آنچه خراب میکند، بیش از آن است که درست میکند.
باز هم سخنانی از عالم بزرگوار حضرت آیت الله بهجت: آنچه را که دانستیم، عمل نماییم و آنچه را که ندانستیم، توقف و احتیاط نماییم تا معلوم شود، هرگز پشیمانی و خسارت در ما راه نخواهد داشت. این عزم، اگر در بنده ثابت و راسخ باشد، خدای بزرگ، أولی به توفیق و یاری خواهد بود.۹
خداوند، توفیق مرحمت فرماید که آنچه را میدانیم، زیر پا نگذاریم و آنچه نمیدانیم توقف و احتیاط نماییم تا معلوم شود؛ نباشیم از آنها که گفتهاند:
پی مصلحت مجلس آراستند*** نشستند و گفتند و برخاستند۱۰
خداشناس، مطیع خدا میشود و سر و کار با او دارد. آنچه میداند موافق رضای اوست، عمل مینماید، و در آنچه نمیداند، توقف مینماید تا بداند. و آن به آن، استعلام مینماید و عمل مینماید یا توقف مینماید. عملش، از روی دلیل، و توقّفش، از روی عدم دلیل.۱۱
ملتفت باشید. خیلی احتیاط بکنید. احتیاط شما هم فقط در همین است که از یقین تجاوز نکنید.۱۲
-
عمل کنی، مییابی
«عمل به آنچه میدانیم»، یک تأثیر بسیار مهم و شگفتانگیز به دنبال دارد و آن «روشن شدن مجهولات و مشتبهات» ما است.
همان گونه که مطالعه، مباحثه و حضور در مجلس درس، از راههای تحصیل علم محسوب میشوند، یکی از راههای کسب و افزایش علم، «عمل به معلومات» است. در آیات و روایات، به صراحت و با زبانهای مختلف، بر این واقعیّت تأکید شده است که: عمل، نور دانشی جدید فرا راه انسان میتاباند و مسیر حرکت او را روشن میکند.
در قرآن کریم آمده است:
(یا أیُّهَا الَّذین آمنَوا، إن تَتَّقُوا اللهَ یَجعَل لَکُم فُرقاناً)۱۳؛
ای مؤمنان! اگر تقوای الهی پیشه کنید، خداوند برای شما فرقان ]=قدرت تشخیص حق از باطل[ قرار میدهد.
(وَ الَّذینَ جاهَدوا فینا لَنَهدِیَنَّهُم سُبُلَنا)۱۴؛
کسانی که در راه ما مجاهدت و کوشش نمایند، محقّقاً به راههایمان هدایتشان میکنیم.
(اتَّقُوا اللهَ وَ یُعَلِّمُکُمُ الله)۱۵؛
تقوای الهی پیشه کنید و خداوند شما را میآموزاند.
(وَ إن تُطیعوهُ تَهتَدوا)۱۶
اگر خدا را اطاعت کنید، هدایت خواهید یافت.۱۷
روایات نورانی پیشوایان معصوم علیهم السلام نیز این حقیقت درخشان را چنین بیان داشته است:
امام صادق علیه السلام:
العِلمُ مَقرونٌ إلَی العَمَلِ، فَمَن عَلِمَ عَمِلَ، وَ مَن عَمِلَ عَلِمَ؛۱۸
علم و عمل به هم بسته شدهاند؛ هر کس بداند، عمل کند و هر کس عمل کند، بداند.
رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم:
مَن عَمِلَ بِما یَعلَمُ وَرَّثَهُ (عَلَّمَه) اللهُ عِلمَ ما لَم یَعلَم؛۱۹
هر کس به آنچه میداند عمل کند، خداوند،آنچه را ندانسته به او میآموزد.
امام صادق علیه السلام: مَن عَمِلَ بِما عَلِمَ کُفِیَ ما لَم یَعلَمُ؛۲۰
هر کس به آنچه میداند عمل کند، از آنچه نمیداند کفایت شود.
رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم:
ما أَخلَصَ عَبدٌللهِ عزَّوَجَلَّ أَربَعینَ صَباحاً إلاّ جرت یَنابیعُ الحِکمه مِن قَلبِهِ عَلی لِسانِهِ ؛ ۲۱
هیچ بندهای برای خدا چهل روز خالص نگردد، مگر آنکه چشمههای حکمت از قلبش بر زبانش جاری شود.
عارف ربانی، حضرت آیت الله بهجت در دستورالعملهای خود به طالبان حقیقت بر این قانون الهی بسیار تأکید میورزد:
آیا میدانید که هر که عمل کرد به معلومات خودش، خداوند مجهولات او را معلوم میفرماید؟
آن چیزهایی را که میداند اگر عمل کند، آن چیزهایی را که نمیداند میفهمد… وقتی به آنها عمل کردی، روشن میشود. به همان دلیلی که اینها را برای شما روشن کرد، آنهای دیگر را هم روشن میکند.۲۲ استاد، علم است و معلّم، واسطه است. عمل به معلومات بنمایید و معلومات را زیر پا نگذارید، کافی است.۲۳
برای درک بهتر از این واقعیت شگرف، رانندهای را در نظر بگیریم که قصد دارد در تاریکی شب به مسافرت رود. لامپهای اتومبیل، تنها مسافت بیست متریِ پیش روی او را روشن کرده و راننده فراتر از این مسافت، دید ندارد. اگر این شخص، به بهانه این که تمام مسیر جاده در معرض دید او نیست از حرکت باز ایستد، آیا در نظر خردمندان محکوم نمیشود؟
روش عاقلانه این است که با استفاده از همین روشنایی حرکت کند و پیش رود. اگر این مسیر روشن را طی کند، بیست مترِ بعدی برای او معلوم میشود. از اوّل نمیتوان انتظار داشت کل مسیر، روشن و تابناک باشد و حرکت را نمیتوان متوقف بر چنین انتظاری نمود. حرکت را باید با مقدار مسلّم آغاز کرد.
کسی که آدرس منطقهای دور دست را میپرسد، نباید توقّع داشته باشد تا پایان راه را قدم به قدم برای او ترسیم کنند. جاده اوّلیه را نشانش میدهند و به او میگویند: «پیش رو، به دو راهی که رسیدی، آن جا بپرس یا تابلوهای نصب شده بر سر دو راهی، مسیر حرکت آینده تو را روشن میکند». در هر صورت، این مرحله نخست را باید طی کنی تا مرحله دوم را بیابی، و مرحله دوم را باید طی کنی تا توان درک مرحله بعد را داشته باشی.
بله؛ اگر از ابتدا برای تو معلوم نیست که این جاده تو را به هدف میرساند یا نه، نباید در آن پا بگذاری؛ ولی اگر اطمینان داری از همین جاده، باید رفت، و نمیدانی پس از رسیدن به دو راهی چه باید کرد، این مقدار معلوم را طی کن، به دو راهی که رسیدی، برای تو معلوم خواهد شد.
مجهولات ما هر چند فراوان و چشمگیر، به منزله نیمه خالی لیوان است و نباید تمام توجه ما را به خود جلب کند. بخشی از این لیوان پر است که باید از آن بهره جست. این، کلید زرّین نجات از سرگردانی و تحیّر است. تزلزل و تردید، توقف ایجاد میکند و در مقابل، ایمان، حرکت و نشاط، میآفریند. با دانستن این حقیقت تابناک، به دارایی علمی و یقین موجود خود توجه میکنیم و با نهایت ایمان و اطمینان پیش میرویم، نه این که با تمرکز در کانون مجهولات و مشتبهات، به تحیّر و توقّف مبتلا شویم. انسان (با استفاده از سرمایه علمی خود) میتواند در صعود به قله کمال یک لحظه هم متوقّف نشود؛ به شرط این که از این دارایی علمی استفاده کند:
-
عمل نکنی، نمییابی
کسی که بنای عمل ندارد، باید بداند که قابلیت هدایت ندارد. کسی که نمیخواهد برود، نمیتواند نقشه کل مسیر را درک کند. علم و آگاهی، یکباره حاصل نمیشود. نباید برای به دست آوردن همه مجهولات، اصرارِ بیهوده ورزید. تربیت و تکامل انسان، تدریجی و وابسته به عمل است. با عمل کردن و پیش رفتن ظرفیت انسان برای فهم افزایش مییابد۲۴ امام صادق علیه السلام فرمود:
العَمَلُ وِعاهُ الفَهمِ ؛۲۵
عمل، ظرف (و زمینهساز) فهم است.
بنابراین کسی که عمل نمیکند، نباید توقع فهم و هدایت داشته باشد؛ زیرا ظرفیت لازم را ندارد.۲۶ آنچه میدانید عمل کنید، و در آنچه نمیدانید احتیاط کنید تا روشن شود، و اگر روشن نشد، بدانید که بعضی معلومات را زیر پا گذاشتهاید. طلب موعظه از غیر عامل، محل اعتراض است. قطعاً مواعظی را که شنیدهاید و میدانید، عمل نکردید وگرنه روشن بودید.۲۷ اگر دید باز هم توقف دارد، بداند – به طور یقین – بعضی از معلومات را زیر پا گذاشته است. کفشش ریگ دارد؛ خوب دقت نکرده که این ریگ را خارج کند.۲۸
پس قاعده هدایت الهی این گونه است: کسی که عمل کند، حتماً هدایت میشود؛ ولی کسی که بنای عمل ندارد، هدایت نمیشود.
-
خطر از دست دادن یافتهها
کسی که عمل نمیکند، علاوه بر این که از به دست آوردن علم محروم میشود، با یک خطر سهمگین نیز مواجه است که از دست دادن یافتهها است. همان طور که با عمل به یقینیات امور مشتبه یقینی میشود عمل نکردن به یقینیها امور یقینی مشتبه میگردد. آن کس که به حقیقتی دست یافته است، باید با عمل خود، شکرگزار این نعمت باشد وگرنه آن را از دست خواهد داد. آنکس که عمل نمیکند، در وجود خود، ابهام و ظلمت میآفریند؛ یعنی پس از این که به صحت، حقانیت یا فایده کاری یقین یافت، دوباره در آن تردید میکند.
این فرایند را میتوان این گونه بیان کرد: کسی که میداند و خلاف دانسته خود عمل میکند از دلخواه خود پیروی کرده است. او در حقیقت نتوانسته است از هوای نفس خود دست بردارد و «خوب» را بر «خوش» ترجیح دهد. این ضعف و ناتوانی در مخالفت با خواهش نفس، بسیار ناموجّه و در نظر شخص، بیدرنگ محکوم است. انسان، برای نجات از این محکومیت، به توجیه حرکت خود میپردازد و با فلسفه بافی و استدلالتراشی، در حق جلوهدادن تصمیم خود و نجات از عذاب وجدان میکوشد. همین تلاش نامبارک، آرام آرام چهره حقیقت را غبارآلود کرده و تردید میآفریند. در این موقعیت، شخص، بافتههای خود را باور و یافتههای خود را از دست داده و از مسیر هدایت گمراه شده است.
(وَ لاتَتّبِعِ الهَوی فَیُضِلَّکَ عَن سَبیلِ الله) ؛۲۹
از خواسته دل پیروی مکن که تو را از راه خدا گمراه میکند.
امیرالمؤمنین علیه السلام:
من اتبع هواه اعماه و أصمه و أذله و أضله ؛۳۰
هر کس از دلخواه خود متابعت نماید، ]این متابعت یا هوای نفس[ او را کور و خوار و گمراه میکند.
آفه العقل الهوی۳۱
آفت عقل، هوای نفس است.
بر پایه روایات، پیروی از خواهشهای نفس و عمل نکردن به حق، ابزار ادراکی و قدرت تشخیص آدمی را از کار میاندازد. همین هشدار – گویا و صریح – در نهج البلاغه چنین آمده است.
لاتجعلوا علمکم جهلاً و یقینکم شکّا، اذا علمتم فاعملوا، و إذا تیقنتم فأقدموا۳۲
علم خود را به جهل، و یقین خود را به شک تبدیل نکنید. هر گاه دانستید، عمل کنید و هر گاه یقین کردید، اقدام نمایید.
دانستن و عمل نکردن، گونهای از نفاق است که به از دست دادن باور میانجامد. با از دست دادن باور و فراهم آمدن تردید، استحکام و اطمینان زندگی از بین میرود و انسان در صحنهای سراسر حیرت و ظلمت قرار میگیرد.
ذهب الله بنورهم و ترکهم فی ظلمات لایبصرون۳۳
خداوند، نور منافقان را میزداید و آنها را در تاریکیها چنان رها میکند که هیچ نمیبینند.
یخرجونهم من النور الی الظمات۳۴
]خدا[ آنان را از نور، به سوی تاریکیها بیرون میبرد.
یادآوری: توجّه فراوان به مجهولات و بزرگنمایی گزارههای متزلزل، اغلب برخاسته از کوتاهی و ناتوانی در انجام وظایف مسلّم و مسؤولیتهای قطعی است. کسی که به وظایف خود پایبند نیست، برای توجیه سستی و کوتاهی خود به دنبال بهانه میگردد، و چه بهانهای بهتر از «نمیدانم» ؟ با این بهانه، تا مدتی میتوان در پیشگاه خود و جامعه سرافراز باشد. سید شهدای انقلاب اسلامی، آیت الله بهشتی می نویسد:
تمایل به بیبندوبار زیستن، زمینه قبول هر مطلب جدی را – هر قدر هم روشن و مستدل باشد – در ما ضعیف کرده یا از بین برده است. گویی دوست داریم همواره در حال شک باقی بمانیم، مبادا گرفتار وظیفه شویم.. این بیماری واگیر یعنی رواج سفسطه و وسواس در یک جامعه، که نتیجه مستقیم آن، رواج شکهای بیهدف و غیر تحققی است، جامعه را با خطر بزرگی روبهرو میکند؛ خطر بیمسلکی. در چنین جامعهای، به زحمت میتوان چهارتا آدم هم فکر پیدا کرد. به محض این که چهار نفر دور هم جمع شدند، آن قدر از این طرف و آن طرف، در کارشان وسواس و سفسطه و شکهای بیاساس نفوذ میکند که قابل توصیف نیست. در این چنین جامعهای، دیگر نه وحدتی پیدا میشود و نه مسلکی پا میگیرد. وقتی جامعهای بیمسلک شد، به راحتی و بدون مقاومت قابل توجه، برده دیگران میشود، به همین سبب، یکی از برنامههای مؤثر استعمارگران در سرزمینهای استعمار زده، شک پراکنی و مبارزه با ایمان به هر نوع مسلک سازنده و مؤثر است.۳۵
پس استقبال از شکّ و سؤال پیش از پرداختن به آگاهیها و باورها، اغلب برای رهایی از قید تعهد و فرار از سختی مسؤولیت است. کسی که بنای انجام وظیفه و ادای تکلیف دارد، از مسلّمات آغاز میکند و در میانه امواج سهمگین تردید، به گزارههای یقینی چنگ میزند.
انسان، همیشه مکلّف است، هر چند میان انبوه مجهولات قرار گیرد و نمیتواند از دایره مسؤولیت خارج شود، هر چند محدودیتهای فراوان او را احاطه کند. این امانت سنگین بر دوش او باقی است؛ زیرا خدا او را صاحب اختیار و اراده آفریده است.
آیت الله بهجت:
ما از عهده تکلیف خارج نمیشویم؛ بلکه باید از عمل نتیجه بگیریم و محال است عمل ما بینتیجه باشد و نتیجه، از غیر عمل حاصل شود.۳۶
«علم»، «توان» و «توجّه» سه شرط عمده تکلیف است. کسی که «نمیداند»، «نمیتواند» یا «توجه ندارد»، تکلیف ندارد؛۳۷ امّا خداوند ساختار وجودی انسان را چنان قرار داه است که بهانه ای برای فرار از تکلیف در دست نداشته باشد.
اکنون به بررسی شروط سه گانه تکلیف میپردازیم:
شرط اوّل: علم
انسان، در تراکم شدید سؤالها و ابهامها نیز از علم تهی نمیشود. ما گاهی تصور میکنیم مشکل عمده ما در پیمودن مسیر کمال، «جهل» است و باید این ناآگاهیها و سرگردانیها برطرف شود تا مسیر حرکت ما هموار گردد؛ ولی چنین نیست و ما همیشه به اندازه لازم برای حرکت، آگاهی داریم. گزارههای یقینی ما برای آغاز راه کافی است و بهانه کمبود علم، از ما پذیرفته نمیشود. انسان در هر موقعیّت و شرایط، به اوّلیاتِ وظایف خود آگاه است.
«فَأَلهَمَها فُجورَها وَ تَقواها»۳۸
«قَد تَبَیَّنَ الرُشدُ مِنَ الغَیِّ»۳۹
خداوند شر و خیر انسان را به او الهام کرد. راه هدایت از گمراهی، تبیین و روشن شده است.
امیرالمؤمنین علیه السلام فرموده است:
إِنَّ لَکُم عِلماً فَاهتَدوا بِعِلمِکُم؛
علم ]همیشه[ برای شما هست؛ پس به علم خود، هدایت جویید.۴۰
آیت الله بهجت:
هیچ کس نیست که بگوید هیچ چیز نمیدانم. ]اگر بگوید[، دروغ میگوید. هر کسی – غیر معصوم – بعضی چیزها را میداند و بعضی چیزها را نمیداند؛ آن چیزهایی را که میداند، اگر عمل کند، آن چیزهایی را که نمیداند، میفهمد.۴۱
شرط دوّم: توان و اختیار
یکی دیگر از شرایط تکلیف، توان است؛ یعنی نمیتوان کسی را که بر انجام کاری قدرت ندارد، به آن کار تکلیف یا توصیه کرد. با زوال قدرت، تکلیف هم ساقط میشود، بنابراین، مسؤولیت ما همیشه در دایره توانایی ما محصور است. مراد از قدرت در این جملات، تنها نیروی بازو و قدرت بدنی نیست؛ نیروی فکری، عادات و توانمندیهای روحی، ابزار و وسایل، همکار و همراه (نیروی انسانی)، قوانین و فرهنگ عمومی، و خلاصه مجموعه امکانات مادی و معنوی، در «اختیار» ما در انجام یک کار تأثیر دارد.
دردآور و تأسفانگیز این که ما همیشه با محدودیت مواجهیم. بسیاری از کارهایی را که لازم میدانیم، به سبب نداشتن سرمایه مالی، و امور دیگری را به سبب نداشتن ابزار و وسایل کافی نمیتوانیم انجام دهیم. گاهی عادات گذشته ما مانع از انجام یک عمل میشود. گاهی فرهنگ عمومی و شرایط اجتماعی، اجازه حرکت به ما نمیدهد. گاهی نیاز به همکاری دیگران داریم و هیچ کس یاری نمیکند. گاهی فرصت کافی برای عمل باقی نمیماند. گاهی سرزنش دیگران، روحیّه ما را خرد و انگیزه ما را سست میکند. گاهی خستگی شدید بر ما فشار میآورد. گاهی سر و صدای محیط، تمرکز ما را بر هم میزند، و خلاصه درگیری با انواع محدودیتها و جبرها ما را به ستوه میآورد. در چنین شرایطی چه باید کرد؟
-
تو میتوانی
این درست است که انواع محدودیتها و ناکامیها ما را احاطه کرده و اجازه فعالیتهایی از ما سلب شده است؛ ولی نمیتوان انکار کرد که در بدترین شرایط و با وجود بالاترین حجم محدودیّت، انسان از اختیار و توان تهی نمیشود و همیشه توان و اختیاری – هر چند اندک – واجازه فعالیّتهایی – هر چند کوچک- برای او باقی میماند. همین توان اندک، محدوده مسؤولیت ما را مشخص میکند. همیشه و در همه جا «ما میتوانیم»، و به همان اندازه که میتوانیم وظیفهمندیم؛ پس هیچ وقت بدون تکلیف نمیمانیم.
مهمترین وجه امتیاز انسان از حیوان، همین اختیار و آزادی او است. انسان، در بدترین شرایط «میتواند» بهترین باشد و در بهترین شرایط، «میتواند» بدترین شود. کمبود امکانات و بدی شرایط، بهانه پذیرفته شدهای برای فرار از مسؤولیت نیست.
اگر از ما درباره کافر نمونه و الگوی کفر بپرسند، به احتمال قوی یکی از سردمداران کفر، مثل ابوسفیان را معرفی میکنیم. ولی قرآن کریم، همسر نوح و همسر لوط را نمونه اعلای کفر میشناسد؛ زیرا آنها تحت نظر دو پیامبر خدا و دو بنده صالح او بودند و بالاترین دارایی برای رشد معنوی را در اختیار داشتند، امّا کمترین بهره را نبردند؛ یعنی با اختیار خود همه این امکانات را ضایع کردند. در مقابل، آسیه همسر فرعون را مؤمنِِ ایدهآل نمونه و ضرب المثل ایمان معرفی میکند؛ زیرا در بدترین شرایطِ رشد معنوی و در فقر شدیدِ امکانات، ارتباط خود را با خدا حفظ میکند و بیشترین بهره انسانی را برای خود فراهم میآورد:
(ضرَب اللهُ مَثَلاً لِّلَّذِینَ کَفَرُوا امْرَاَه نُوحٍ وَ امْرَأَه لُوطٍ کانَتَا تحْت عَبْدَیْنِ مِنْ عِبَادِنَا صلِحَینِ فَخَانَتَاهُمَا فَلَمْ یُغْنِیَا عَنهُمَا مِنَ اللهِ شیْئاً وَ قِیلَ ادْخُلا النَّارَ مَعَ الدَّخِلِینَ * وَ ضرَب اللهُ مَثَلاً لِّلَّذِینَ ءَامَنُوا امْرَأَت فِرْعَوْنَ إِذْ قَالَت رَب ابْنِ لى عِندَک بَیْتاً فى الْجَنَّه وَ نجِّنى مِن فِرْعَوْنَ وَ عَمَلِهِ وَ نجِّنى مِنَ الْقَوْمِ الظلِمِینَ) ۴۲
خدا براى کسانى که کفر ورزیدهاند، زن نوح و زن لوط را مَثَل آورده [که] هر دو در نکاح دو بنده از بندگان شایسته ما بودند و به آنها خیانت کردند، و کارى از دست [شوهران] آنها در برابر خدا ساخته نبود، و گفته شد: «با داخل شوندگان داخل آتش شوید. »
و براى کسانى که ایمان آوردهاند، خدا همسر فرعون را مَثَل آورده، آنگاه که گفت: «پروردگارا، پیش خود در بهشت خانهاى برایم بساز، و مرا از فرعون و کردارش نجات ده، و مرا از دست مردم ستمگر بِرَهان. »
قرآن کریم در وصف فرعون میگوید:
(فَاستَخَف قَوْمَهُ فَأَطاعُوهُ) ۴۳
قومش را ذلیل و زبون داشت و آنان همه مطیع او شدند.
پس از بیان این جمله قرآن به جای این که به عتاب و ملامت فرعون بپردازد، قوم او را محکوم میکند:
(إِنَّهُمْ کانُوا قَوْماً فَاسِقِینَ)
آنها مردمی فاسق و نابکار بودند.
یعنی در شرایط سختی که فرعون برای مردم پدید آورده بود، قدرت و اختیار مردم و مسؤولیت آنها ساقط نشد. پس هیچ کس نباید برای شانه خالی کردن از بار تکلیف، شرایط اجتماعی را بهانه کند؛ زیرا در تراکم انبوه مشکلات و محدودیتها، باز هم «میتوان» و به قدر همان توان «میباید» حرکت کرد.
توجه دائم به نیمه پر لیوان (تواناییها) و اعتقاد راسخ به امکان حرکت، ایمان و امید را در دل ما زنده میکند و حرکت میآفریند. این اعتقاد راسخ، اگر با آلودگی به شبهات و توجه به کمبودها و محدودیتها و تکرار آیه یأس، آسیب ببیند و ایمان و امید، به شک و تردید بدل شود، باعث توقف حرکت میگردد. باید بدانیم تا در این دنیا هستیم، دست به گریبان کاستیها و محدودیتها خواهیم بود، و هیچ وقت نمیتوانیم همه امکانات مطلوب خود را فراهم آوریم. باید باور کنیم در این عالم، به شرایط ایدهآل و صد در صد رضایت بخش، دست نخواهیم یافت و همه آرزوهای ما برآورده نخواهد شد. همیشه آرمانهای ما با واقعیّت موجود فرسنگها فاصله دارد؛ زیرا طبعِ بینهایت طلبِ انسان، به حدِّ مشخصی قانع نیست و به محدود، رضایت نمیدهد.
بنابر این توقّع داشته باشیم تمام شرایط و امکانات آماده شود تا به راه افتیم، هیچ وقت از جای خود حرکت نمیکنیم. باید از امکانات موجود بهره گرفت و در حیطه اختیار، مسؤولیت خود را انجام داد. تأمین شرایط ایدهآل و امکانات کامل، آرزویی دست نایافتنی است که نباید منتظر تحقیق نشست و عمل را به تأخیر انداخت. باید همیشه این گونه فکر کرد که: «من میتوانم و مسؤولیت دارم».
شرط سوّم: توجّه
یکی از مهمترین شرایط تکلیف «توجّه» است. انسان در حین غفلت، تکلیف ندارد، و به شرطی که اسباب غفلت را خود فراهم نکرده باشد، آدمی در برابر عمل اشتباه خود بازخواست نمیشود؛ امّا چنین نیست که همیشه بیتوجّه و غافل باشد. توجّه و تذکر در مواردی وجود دارد و در همان موارد انسان وظیفهمند است. در لحظهای که غفلتِ انسان به توجه تبدیل میشود، در همان لحظه تکلیف بر عهده او میآید.َ
( إِمَّا یُنسِیَنَّک الشیْطنُ فَلا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّکرَى مَعَ الْقَوْمِ الظلِمِینَ(
و اگر شیطان از یاد تو برد، پس از تذکر با گروه ستمگران منشین.
(وَ الَّذِینَ إِذَا فَعَلُوا فَحِشه أَوْ ظلَمُوا أَنفُسهُمْ ذَکَرُوا اللهَ فَاستَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ …… وَ لَمْ یُصرُّوا عَلى مَا فَعَلُوا وَ هُمْ یَعْلَمُونَ)۴۴
آنان که چون کار زشتی کنند یا بر خود ستم روا دارند، خدا را به یاد میآورند و برای گناهانشان آمرزش میخواهند… و بر آنچه مرتکب شدهاند – در حالی که میدانند – پافشاری نمیکنند.
هیچ کس حق ندارد به بهانه غفلت در یک مورد، در همه موارد، از عمل دست بکشد. به محض از بین رفتن عارضه غفلت، انسان مکّلف میشود برابر توجّهِ خود،عمل کند.
حضرت آیت الله بهجت میفرماید:
یک دقیقه خود را در یاد خدا دیدید، اختیاراً خود را منصرف ننمایید. و به انصراف و غفلت غیر اختیاری اهمیّت ندهید.۴۵
به این ترتیب روشن شد راه حرکت انسان برای قدم اوّل همیشه باز است. انسان مجموع امکانات لازم، شامل «آگاهی»، «توانایی» و «توجّه» را برای پیمودن قدم اوّل در اختیار دارد. این امکانات همیشه از حد نصاب، بالاتر است و انسان را از عذر و بهانه خلع سلاح میکند، پس مشکل عمده ما در راهِ عمل، ندانستن یا نتوانستن نیست. مشکل اصلی ما سستی و کوتاهی است و نا آگاهی، ناتوانی یا غفلت، تنها در جایگاه پوششی برای مخفی نگاه داشتن آن به کار میرود.
-
برکت استفاده از سرمایه
اگر انسان از سرمایه علم، توان و توجّه خود به خوبی بهره گیرد، سرمایه او افزایش مییابد و دایره اختیار او وسیعتر میشود. این وعده ضمانت شده الهی و قانون هستی است. اگر انسان، آن جا که میداند و میتواند و توجّه دارد عمل کند، بهره دانش و توان و توجه او افزونتر میشود.
(وَ مَن یَتَّقِ اللهَ یجْعَل لَّهُ مِنْ أَمْرِهِ یُسراً) ۴۶
هر کس تقوا ورزد، خداوند به فرمان خود برای او گشایش و سهولت قرار دهد.
تقوا عبارت است از انجام وظیفه. و وظیفه به علم و قدرت و توجه مشروط است؛ بنابر این تقوا یعنی آنجا که میدانی و میتوانی و توجّه داری، عمل کنی. بر پایه این آیه مبارک، اگر چنین کنی، خداوند گستره امکانات و اختیار تو را بیشتر میکند؛ یعنی سرمایه آگاهی، توان و توجّه تو را افزایش میدهد و تو را از بنبستها و محدودیتها خارج میکند.
(وَ مَن یَتَّقِ اللهَ یجْعَل لَّهُ مخْرَجاً * وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْث لا یحْتَسِب) ۴۷
هر کس تقوا ورزد، خداوند برای او محل خروج ]از مشکلات[ قرار میدهد و او را از جایی که گمان نمیبرد، روزی میبخشد.
(إِن تَنصرُوا اللهَ یَنصرْکُمْ وَ یُثَبِّت أَقْدَامَکمْ )۴۸
اگر خدا را یاری کنید، خدا شما را یاری میکند و ثابت قدمتان میگرداند.
تمام آنچه به نظر ظاهری از روی تصادف، برای انسان پیش میآید، بر اساس حساب و کتاب و برنامه دقیقی است که خداوند متعال طراحی آن را بر عهده دارد.
این حساب و کتاب و برنامه دقیق، به پشتوانه اعمال اختیاری انسان است؛ یعنی هر کس باید ببیند آن جا که میدانسته و میتوانسته و توجه داشته، چه کرده که برای او چنین امری – خیر یا شر – مقدّر شده است؟
گاهی انسان با دست یافتن بر کتابی یا آشنایی با شخصی یا شنیدن مطلبی، از خطر بزرگی رهایی مییابد و سرنوشت آیندهاش بیمه میشود. ما این حادثه را یک اتّفاق یا شانس میبینیم؛ در حالی که این مقدّرات، به اعمال اختیاری ما گره خورده و برخاسته از عمل ما است. در مقابل، گاهی انسان از قرار گرفتن در محیطی یا آشنایی با شخصی یا مشاهده منظرهای یا شنیدن سخنی، در معرض آسیبی سخت قرار میگیرد. نعمتها و بلاها، توفیقها و گمراهیها و خلاصه انواع مقدّرات ما، بیسبب و بدون محاسبه بر ما وارد نمیشوند. حوادث ریز و درشت جهان هستی، از دست کارگردان حکیم خارج نمیشود. این رخدادهای به ظاهر تصادفی، در پشت پرده هستی به تناسب عمل ما تهیه و تولید شده و تنها با تغییر روّیه ما، تغییر میکند.
(إِنَّ اللّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتّى یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ) ۴۹
خداوند، حال هیچ قومی را دگرگون نمیکند، تا خود آن قوم، حالشان را تغییر دهند.
…………….
پینوشتها:
۱ . غرر الحکم، ح۴۶۲۴.
۲ . به سوی محبوب، ص۳۵.
۳ . ارشاد القلوب، ص۱۵۱.
۴ . غرر الحکم، ح۶۱۹۶.
۵ . به سوی محبوب، ص۳۹.
۶ . مصباح کفعمی، ص۲۵۷؛ مفاتیح الجنان، دعای جوشن کبیر.
۷ . امالی صدوق، ۳۴۳.
۸ . محاسن، ۳۲۴.
۹ . به سوی محبوب، ص۲۳.
۱۰ . همان، ص ۴۰.
۱۱ . همان، ص۴۶.
۱۲ . همان، ص۷۲.
۱۳ . سوره انفال: ۲۹.
۱۴ . سوره عنکبوت: ۶۹.
۱۵ . سوره بقره: ۲۸۲.
۱۶ . سوره نور: ۵۴.
۱۷ . این آیات نیز به این مضمون اشاره دارد: «وَ مَن یُؤمن بِاللهِ یَهدِ قَلبَه» (سوره تغابن: ۶)، «ذلِکَ الکِتابُ لاریبَ فیه هُدیً للمتقین» (سوره بقره: ۲) «وَاعبُد رَبَّکَ حتّی یَأتِیک الیَقینُ» (سوره حجر: ۹۹)، «فَأَمّا مَن أعطی وَ اتَّقی وَ صَدَّقَ بِالحُسنی فَسَنُیَسِّرُهُ لِلیُسری… إنَّ عَلَینا لَلهُدی» (سوره لیل: ۵-۱۲) ؛ لَئِن شَکَرتُم لأزیدَنَّکُم» (سوره ابراهیم: ۷). «وَ مَن یَتّقِّ اللهَ یجعل لَهُ مَخرجاً وَ یَرزُقهُ مِن حَیثُ لایَحتَسِب» (سوره طلاق: ۲ و ۳)؛ «وَالَّذینَ اهتَدَوا زادَهُم هُدی» (سوره محمد: ۱۷)؛ «اتَّقُوا اللهَ و آمِنوا بِرَسولِهِ یُؤتِکُم کِفلَینِ مِن رَحمَتِه وَ یَجعَل لَکُم نوراً تَمشونَ بِهِ» (سوره حدید: ۲۸)؛ «إنَّ الَّذینَ آمنوا وَ عَمِلوا الصّالِحاتِ یَهدیهِم رَبُّهُم بِإیمانِهِم.» (سوره یونس: ۹)؛ «فَلیَستَجیبوا لی وَ لیُومِنوا بی لَعَلَّهُم یَرشُدونَ (سوره بقره: ۱۸۶).
۱۸ . منیه المرید، ص۱۸۱.
۱۹ . حلیه الاولیاء،ج۱۰؛ اعلام الدین، ص۳۰۱.
۲۰ . توحید، ص۴۱۶؛ ثواب الاعمال، ص۱۶۱.
۲۱ . میزان الحکمه، ح۴۸۰۵
۲۲ . به سوی محبوب، ص۳۹.
۲۳ . همان، ص۵۶.
۲۴ . شبیه این قانون در آموزش فنون، هنرها و حرفهها نیز وجود دارد؛ تا هنگامی که آموختههای تئوری به عمل، تجربه و تمرین گره نخورد، دریافت کاملی از آنها به دست نمیآید.
۲۵ . اعلام الدین، ص۹۶.
۲۶ . مربیان بزرگ، بر اساس همین قاعده در تربیت انسان به نحو تدریجی اقدام میکنند. آیت الله بهجت میفرماید: «بعضیها میخواهند معلّم را تعلیم نمایند کیفیت تعلیم را از متعلّمین یاد بگیرید!» (به سوی محبوب، ص۳۵).
۲۷ . به سوی محبوب، ص۲۸.
۲۸ . همان، ص۷۸.
۲۹ . سوره ص: ۲۷.
۳۰ . غرر الحکم، ح۹۱۶۸.
۳۱ . غرر الحکم، ح۳۹۲۵.
۳۲ . نهج البلاغه، ح۲۷۴.
۳۳ . سوره بقره: ۱۷.
۳۴ . سوره بقره: ۲۵۷.
۳۵ . ایدئولوژی اسلامی، ص۱۳.
۳۶ . به سوی محبوب، ص۳۷.
۳۷ . رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم: وُضِعَ عَن أُمَّتی… الخَطاءُ وَ النّسیانُ وَ ما لایَعلَمونَ وَ ما اضطُرّو إلَیهِ وَ ما استُکرِهوا عَلَیه؛
]تکلیف، در[ این موارد از امّت من برداشته شده است: اشتباه، فراموشی، آنچه ندانند، آنچه توانش را ندارند، آنچه بدان ناچارند، آنچه بدان مجبور شوند… (کافی، ج۲،ص۴۶۳).
در این حدیث، عنوان اوّل به شرطیت «توجه»، عنوان دوّم و سوّم به شرطیت «علم» و عناوین بعد، به شرطیت «توان» اشاره دارد.
«قدرت» عبارت است از امکان انجام و ترک. کسی که امکان انجام عملی را ندارد «عاجز» و نیز کسی که امکان ترک عملی را ندارد «مجبور و مضطر» است و دارای قدرت نیست.
۳۸ . سوره شمس: ۸.
۳۹ . سوره بقره: ۲۵۶.
۴۰ . نهج البلاغه، خطبه ۱۷۶.
۴۱ . همان، ص۷۸.
۴۲ . سوره تحریم: ۱۰-۱۱.
۴۳ . سوره زخرف: ۵۴.
۴۴ . سوره آل عمران: ۱۳۵.
۴۵ . به سوی محبوب، ص۵۷.
۴۶ . سوره طلاق: ۴.
۴۷ . سوره طلاق: ۲ و ۳.
۴۸ . سوره محمد: ۷.
۴۹ . سوره رعد: ۱۱.